تنهایی دیگه تموم شد قصه جدیدی شروع شد
سلام دوستای خوبم
دیگه تنهایی تموم شد
۲۹ بهمن ماه جشن عقدم هستش ![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
سلام دوستای خوبم
دیگه تنهایی تموم شد
۲۹ بهمن ماه جشن عقدم هستش ![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
همین که نباشی
یعنی رفتهای
آسمان و ریسمان بافتن هم ندارد
تو اگر بافتن بلد بودی
بند ِ دلم پاره نمیشد
من و تو
این همه گرهی کور نداشت .....!
کسی که نمی گذارد من و تو ما شویم
خانه اش ویران باد
(( دعایی از ته دل ))
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
سجده ای زد بر لب درگاه او
پر زلیلا شد دل پر آه او
گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای
جام لیلا را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده ای
نشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیلاست آنم می زنی
خسته ام زین عشق، دل خونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم مکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو ... من نیستم
گفت: ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پیدا و پنهانت منم
سال ها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی
عشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یک جا باختم
کردمت آوارهء صحرا نشد
گفتم عاقل می شوی اما نشد
سوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلا برنیامد از لبت
روز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلی
مطمئن بودم به من سرمیزنی
در حریم خانه ام در میزنی
حال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بیقرارت کرده بود
مرد راهش باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم
چقدر خواب ببینم که مال من شده ای
و شاه بیت غزل های لال من شده ای
چقدر خواب ببینم که بعد آن همه بغض
جواب حسرت این چند سال من شده ای
چقدر حافظ یلدا نشین ورق بخورد؟
تو ناسروده ترین بیت فال من شده ای
چقدر لکنت شب گریه را مجاب کنم
خدا نکرده مگر بی خیال من شده ای
هنوز نذر شب جمعه های من اینست
که اتفاق بیفتد حلال من شده ای
که اتفاق بیفتد کنارتان هستم
برای وسعت پرواز بال من شده ای
میان بغض و تبسم میان وحشت و عشق
تو شاعرانه ترین احتمال من شده ای
مرا به دوزخ بیداریم نیازی نیست
عجیب خواب قشنگی ست مال من شده ای
عاشق تر از قبلم بمون تو پیشم
دور از چشات هرگز آروم نمی شم
عاشق شدن خوبه اگه عشق تو باشه
تنهام نزار تا بی تو دنیام از هم نپاشه
از من نگذر نمی تونم چون وابستس به تو جونم
محتاجم به نفس هاتو ( اخه دور از دستات تو زندونم )
"هی نمیدونی چه خبره دلم نمی تونم حرفامو یه نفره بگم
حق داری بری برو من که جای تو نیستم
داری فک می کنی که دیگه من مال تو نیستم
کاش می شد چشمارو بست باز کرد و به راحتی به روزای قبل باز گشت
ما ها کناره هم بدون هیچ درد و رنجی
غصه ای نبود نه جرو بحثی
چیه می خوای بهم بگی باورش سخته
کیه اونکه کناره تو تا تهش نشسته
اونکه دیونته مثه نفس نزدیکه به تو
“میگه با تو بودن درداشو تسکینه یه عمر
نزدیک اگر باشی غرق تو میشم دور از چشات هرگز اروم نمی شم
از قلب من دوره آخه تویی امیدم (دیگه دوریت محاله واست جونمو میدم)
از من نگذر نمی تونم چون وابستس به تو جونم
محتاجم به نفس هاتو ( اخه دور از دستات تو زندونم )
از من نگذر نمی تونم چون وابستس به تو جونم
محتاجم به نفس هاتو ( اخه دور از دستات تو زندونم )
بی تو میمیرم
سلام دوستای گلم ، امیدوارم همه ی دوستان خوب ، سلامت و موفق باشند
راستی پیشاپیش عیدتون هم مبارک با دلخوشی های فرآوان .
دلنوشته آخر سال ۹۰
سلام به عزیزی که در کنار او بودن همیشه آرزویم بوده
ولی فعلا تحقق نیافته است .
سال ۹۰ داره آخرین نفسهای خود را میکشد ولی باز من تنهایم
و در حسرت دیدن چشمهایش !!!!!!
میگن عاشقای واقعی بهم نمیرسن ولی
زلیخا آخر به یوسفش رسید .
ای خدا خسته شدم !!! خدا من طاقت امتحان ندارم !!!
خدا جون کار منو حلش کن دست شما که چیزی نیست .
امیدوارم ایام خوبی داشته باشی و عید بهتون خوش بگذره .
دختر:می دونی فردا عمل قلب دارم؟ پسر:آره عزیزم دختر:منتظرم میمونی؟ پسر رویش را به
سمت پنجره بر میگرداند تا دختر اشکش را نبیند و گفت:منتظرت میمونم دختر:دوستت دارم بعد
از عمل،دخترداشت به هوش می آمد،به آرامی چشم باز کرد و نام پسر را زمزمه کرد
پرستار:آروم باش عزیزم تو باید استراحت کنی دختر:ولی اون کجاست؟گفت که منتظرم میمونه
به همین راحتی گذاشت و رفت؟ پرستار:در حالی که سرنگ آرامش بخش را در سرم دختر
خالی میکرد رو به او گفت:میدونی کی قلبش رو به تو هدیه کرده؟..
دختربه یاد پسر افتاد و اشک از دیدگانش جاری شد،آخه چرا؟
نمیدانم از دلتنگی عاشقترم یا از عاشقی دلتنگ تر فقط میدانم در آغوش
منی ، بی آنکه باشی و رفتی ، بی آنکه نباشی عاشق ترم
به تو سوگند ، به راز گل سرخ و به پروانه که در عشق فنا می گردد
زندگی زیبا نیست ، آنچه زیباست تویی تو که آغاز منو لحظه ی پایان منی .
مکن مستم که هوشیار تو هستم / مکن خوابم که بیدار تو هستم
میان خواب و بیداری جهانی است / مکن ترکم که غمخوار تو هستم . . .
نگران نباش
من خوب می دانم با حسرتت چگونه تا كنم !
فقط برایم بنویس
هنوز هم لبخند می زنی؟
کلافه و بی قرارم ، خبری از گذر زمان ندارم !
دستهایم میلرزد ، اینک روز است یا شب ، این را هم نمی دانم
تنها دردی در سینه دارم و بغضی که گلویم را می فشارد
تمام وجودم سرد است ، سیاهی لحظه هایم کار سرنوشت است
من دیوانه چقدر ساده بودم ، من عاشق چقدر بیچاره بودم
نمیخواستم عاشق شوم ، قلبم اسیر رویاهایم شد
رویاهایی که با تو داشتم ، کاش یاد تو را در خاطرم نداشتم
خواستم تو را فراموش کنم ، فراموشی را فراموش کردم
خواستم اشک نریزم ، یک عالمه بغض در گلویم را جمع کردم
کلافه و بی قرارم ، مثل این است که دیگر هیچ امیدی ندارم
سادگی من بود که بیش از هرچیزی مرا میسوزاند،
کاش به تو اعتماد نمیکردم ، کاش تو را نمیدیدم و راه خودم را میرفتم
کاش لحظه ای که گفتی عاشقمی ، معنای عشق را نمیدانستم
همه جا مثل قلبم دلگیر است ، همه جا مثل چشمانم خیس است
همه جا مثل غروبها ، مثل پاییز و مثل این روزها نفسگیر است
همیشه میگفتم بی خیال ، اما اینبار بی خیالی به من گفت بی خیال
همیشه میگفتم میگذرد میرود ، اما اینبار گذشت و چیزی از یادم نرفت!
هر لحظه ی دوریت برام یک دنیا دلتنگی است و چقدر صبور است دل من ،
چرا که به اندازه ی تمام لحظه های عاشق بودنم از تو دورم
گذشتم از تو که ای گل، چو عمر من گذرانی
چه گویمت که به باغ بهشت گم شده مانی
به دور چشم تو هر چند داد دل نستاندم
برو که کام دل از دور آسمان بستانی
گذاشتم به جگر داغ عشق و از تو گذشتم
به کام من که نماندی، به کام خویش بمانی
بهار عمر مرا گر خزان رسید تو خوش باش
که چون همیشه بهار ایمن از گزند خزانی
تو را چه غم که سری پایمال عشق تو گردد
که بر عزای عزیزان سمند شوق برانی
چگونه خوار گذاری مرا که جان عزیزی
چگونه پیر پسندی مرا که بخت جوانی
کنون غبار غمم برفشان ز چهره که فردا
چه سود اشک ندامت که بر سرم بفشانی
چه سالها که به پای تو شاخ گل بنشستم
که بشکفی و گلی پیش روی من بنشانی
تو غنچه بودی و من عندلیب باغ تو بودم
کنون به خواریام ای گلبن شکفته چه رانی
به پاس عشق ز بد عهدیات گذشتم و دانم
هنوز ذوق گذشت و صفای عشق ندانی
چه خارها که ز حسرت شکست در دل ریشم
چو دیدمت که چو گل سر به سینهی دگرانی
خوشا به پای تو سر سودنم چو شاهد مهتاب
ولی تو سایه برانی ز خود که سرو روانی
هوشنگ ابتهاج / ه. ا . سایه
سلام دوستای جونم ![]()
![]()
![]()
بعد از تشکیل جلسات و کمسیون های متعدد با خودم ![]()
آخرش به این نتیجه رسیدم
میخوام در مورد مسافرتم یه چیزایی براتون بگم
خواهش میکنم راهنمائیم کنید :
نمیدانم چرا نگاهم ...
نمیدانم چرا سنگینی نگاهم را حس نمیکنی ...
نمیدانم چرا معنای نگاهم را درک نمیکنی ...
نمیدانم چرا حس خواهش و دوست داشتن را از چشمانم نمیفهی
نمیدانم چرا تمنای اشک چشمانم را برای ماندن را نمیبینی
نمیدانم چرا تندی نفس کشیدنم برای خواهش نرفتن نمیشنوی
و هزاران نمیدانمهای دیگر ...
تا کی میخواهی با انکار حقیقت به زندگی ادامه دهی و مرا غرق رنج کنی ...
تا کی میخواهی امید بودنت را میل به رفتن نشان دهی ...
تا کی میخواهی با دل صاف و صادق من این همه به رحمی کنی ...
چرا تمنای نگاهت را از محرم دلت مخفی میکنی ...؟؟؟
میتوانم بپرسم چرا باید مجبور به تحمل این همه چرا باشم ....؟؟؟؟
پرده از چهره خود بگشای و هر چه در دلت هست را بازگو کن
تا شاید با نیم نگاه دلت ، دل ترک خورده من هم التیام یافت .
دوستان عزیز عاجزانه خواهشمندم نظراتی سازنده ارائه بفرمائید تا بتوانم
ایرادها و اشکالاتم رو بر طرف نمایم . باتشکر - مدیر وبلاگ
یه خبر خوب
امروز تولدمه یعنی ۲۴ سال پیش در سال
۱۳۶۴ صبح روز جمعه ۱۱ مرداد پا به این
جهان گذاشتم
شرمنده اینجا بساط پذیرائی جور نیست خودتون
از خودتون تو خونه هاتون از عوض من پذیرائی
کنین ![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
بهار من ، عزیز من
فکر نبودنت را هیچ گاه در خیالم راه نمیدادم
به تو عادت کرده بودم ای به من نزدیکتر از من
سفر از پیش تو هرگز نتوانم ، نتوانم ، ...
روز اول که دل به تمنای تو پر زد چو کبوتر پر شکسته بر بام تو نشستم .
بمان :
ای تازه تر از باران با من بمان ، تا حجم قلب ترک خورده ام از عشق تو لبریز شود .
بمان تا خستگی شبهای بی کسی از تن به دور رود .
با من بمان تا لحضه سبز رسیدن بمان تا زندگی معنا یابد .
ای همیشه تازه ، ای همیشه خوب بمان تا لحضه سرخ خورشید تابان بمان...
دیشب خیالم را چرا راحت نکردی ؟
گفتم ، به عشق و عاشقی عادت نکردی .
خواستم حرف مهمی را بگویم
حرف خودت را گفتی و طاقت نکردی .
هی من برایت میخواندم ولی تو
بر چشمهای مستحقم رحم نکردی
یکی اینجا بر غرورش پا نهاده
اما تو ذره ای حتی غیرت نکردی
در خواب بر اموات تو رحمت فرستم .
چون در خیالم هیچ گاه غیبت نکردی .
سلام
با نهایت احترام و قلبی آکنده از غم و غصه و سعادتی بالاتر از دردهای
فرآوان بر تو و آن روی ماهت عزیزم ...
عزیزه دلم ، جز پناه بردن به قلم و کاغذ چاره ای دیگر ندارم .
شب را زیر چراغ سوزان اتاق دانشجوئیم به تو می اندیشم و دفتری را
می نگارم و با یاد تو بیدارم ، نمیدانم به خواب رفتی یا به خواب رفته ام
یا همچون من با فکر و اندیشه خویش ...
ولی آنچه من میدانم آن است که به راحتی در بستر خویش خفته
ای و مرا بدست هزاران غم و غصه تنها گذاشته ای . کی این
هجران به وصال تبدیل میشه خدا داند و دلت ...
((( ای تنهاترین پری دهکده عشق )))
این نوشته رو یه دوستی که خیلی دوستش دارم برام نظر گذاشته که واقعا دنیامو عوض کرده و امیدوارم شما عزیزان هم از اینجور همدلا داشته باشین
سلام به دل شقایقیت!دل تمام شب را به امید سپیده ی صبح بی تاب است اما وقتی به مقصودش می رسد باز دلتنگ نگاه آسمانیت می شود!امدی آواره اش کردی اما سکوت کرد و در نگاهش تمنایش را حبس نمود!او بیچاره بود و جز اوج گرفتنت هیچ نمی خواست,شب ناله می کرد ,ندایی آمد به او بگو دوستش داری ,فریاد زد ,فریادی به قوت تمام آرزوهایش که غم پنهان در ان جگرم را سوزاند .اما می دانستم چه می خواهد وهیچ نگفتم .می دانی با فریاد چه گفت؟گفت نمی خواهم نگاهش را در این دنیا حبس کنم ,نمی توانم مرگ آرزوهایش را ببینم !می مانم در حسرت نگاهش اما به خود خواهی خود محکومش نمی کنم!این را گفتو خاموش ماند تا حال که او در سکوت است و هیچ احدی نمی داند دردش چیست!!!!!!!(تقدیم به مرد افلاتونی)
یاهو
بنام خداوندی که همه هستی عالم از آن اوست و خالق همه ی مخلوقات زمین و زمان می باشد .
با سلام :
سلامی به زیبائی پروانه که همیشه به دور شمع پر می زند و سلامی به بلندای بلندترین کوه یعنی اورست و باز به زیبائی رنگ نیلوفری چشمانت و دوباره به زیبائی رنگ آبی دریا که وسعت آبی بودنش را مدیون آسمان می باشد که هیچ منتی برایش نمی گذارد و به پاکی زنبور عسل که هیچ وقت پا به جای نا پاک نمی گذارد .
باز با خود فکر می کنی که این موقع شب کی می تونه باشه که حوصله داشته و مزاحمم بشه !!!
آره منم همون مجنون همیشگی که هزاران بار با زبان خود جواب نه داده ای ولی باز من دست وردارنبودم .
و این مجنون بودنم کار دستم داده و در دل شب کاغذ و خودکار را اسیر خود کرده و درد و دلهایم را توسط خودکار بردبارم در دل کاغذ صبورم می نویسم تا شاید چاره ای برای دردهای بی دوایم توسط خودکار و کاغذ پیدا کنم .
ای کاش خودکار و کاغذ هم قدرت بیان داشتند و می توانستند به من کمک کنند ، ولی حیف که این امکان مقدور نیست و امیدواری به این کار توهم می باشد .
و طبق معمول این شب به پایان می رسد و روزی تازه شروع به روئیدن می کند و مردم همه شروع به تلاش و کوشش برای رسیدن به اهداف خود می کنند و من هم مثل همه ی مردم یا یکی از آنها تلاش برای رسیدن به آینده از هر کاری دریغ نمی کنم .
بعد از این همه نوشتن خواستم برایت بگویم هنوز دلم پیش توست و از هر کاری برای رسیدن به تو دریغ نخواهم نمود و این بیت را می گوئم :
بعد از ظهر که بوی خستگی می آید
هنوز به امید لحظه های با تو بودن هستم
و برای هزاران هزار بار تو را به خدای مهربان می سپارم و در این راه از او کمک می طلبم که اوست یاور تنها ماندگان و اوست که در لحظه های نا امیدی به داد بنده اش می رسد و اوست مهربانتر از پدر و مادر .
ای خدای مهربان مصلحت این بنده ی گنه کارت را در ... قرار بده ...
و دیگر دست از سر خودکار و کاغذ بر میدارم و نور را برای چشمانم حرام کرده و شما را به تنها معبود عالم می سپارم .
بنام او که با یک نگاه دو غریبه را عاشق یکدیگر کرد .
به : امیر فرماندهی قلب ...
از : آموزشی پادگان عشق
موضوع : تمرین رژه عشق و برنامه سردوشی - گردشکار
سلام علیکم
بازگشت به نامه شماره عشق - محبت - دوستی به استحضار میرساند در اجرای امر به غوق جهت برپا داشتن مواد مندرج در بازگشتی فوق اقدامات انجام گرفته این حقیر به شرح یوستی چند برگ تقدیم می گردد ، مراتب جهت اطلاع و هر گونه اقدام مقتضی به عرض میرساند .
نگهبان عشق
paraham
درود عزیزم
به نام آهنگ نواز ارکست رژه عشق
عزیزم درود :
عزیزم نظر به راست مرا بپذیر و در جا راحت باش بده . بشمار سه دورت بگردم و در مقابلت خبر دار بایستم .
عزیزم هر روز من در صبحگاه عشق پرچم عشقمان با پیش فنگ از گلهای زیبا تو را جاوید می دارم و تو دستور امر کن تا شبانگاهان با حضور تو پرچم را به زمین بیاورم .
میخواهم در خط القعر سینه ات اختفا به کمین کنم تا تمرین تیراندازی را در صحرای دلم برایت آشکار سازم .
و آنگاه در خشاب اساس ، گلوله بوسه را از قلبم پر میکنم و نوک مگسک لبانم را زیر خال سیاه لبت نشانه میگیرم و آنگاه آتش بوسه را نثارت میکنم . و تو بی اختیار و خرامان می گوئی حرکت از نو عزیزم .![]()
![]()
![]()
دوست دارم کالیبر بازوانم را به اندازه کمرت بگشایم و آنگاه در سنگر انبوه گیسوانت رزم انفرادی یا رزم شبانه تمرین کنم .
من گم گشته تو هستم و برای رسیدن به تو همانا از ستاره چشمت به Sin زاویه نگاهت استفاده میکنم تا خط العرض حرکت را پیدا کنم .
میدانی میخواهم امریه ام را به بهترین منطقه جغرافیایی بدهند که همانا آغوش گرم توست . آخر من شرایط دار عشق تو هستم .![]()
![]()
![]()
در اسلحه خانه قلبم عشق تو را با پلمپ نامت نگهبانی میدهم چرا که من گروهبان عشق تو هستم .
گاهی وقت ها به خوابم می آیی و برایم بیداری می زنی گر چه در تلاش هستی برای ضعف آموزشی من اضافه خدمت بزنی ولی تو این کار را نمی کنی . ![]()
می خواهم در صبحگاه عشقت با اسمت تمام رژه بروم . اصلا تصمیم گرفته ام آنقدر قدم آهسته کار کنم تا در رژه عشقت خیلی خوب بگیرم و اگر چنانچه از نظام صفها و ضربه پاهایم راضی نبودی مرا کلاخ پر ، دور میل پرچم نده بلکه دوست دارم مرا تجدید دوره کنی .
قروهبان عشق من ، آنقدر مرا تجدید دوره کنی تا در همان روز جشن ترخیصی ام ، پایان خدمت عشق را از دستت بگیرم و بدان هیچ وقت ، هیچ جا ، به هیچ وجه نمی نویسم نبود هیچ روز دیگر تا ترخیص ، چرا که ترخیصی من ، جدا از آموزش عشق پادگان (...) قلبت است .
منتظر نوشته های جدید از خودم باشید ...